به گزارش مشرق، مرحوم آیت الله سیدمحمدحسین حسینی طهرانی در معنا و تفسیر آیات وارده در قرآن کریم در خصوص اعراف و مقام حضرت صدیقه کبری(س) در قیامت در مجلد دهم کتاب معادشناسی می نویسند: اعراف مكانى و حاجبى است بين بهشت و جهنم كه داراى درجات بالا و پائين است و در درجات بالاى آن ائمه(ع) وقوف دارند و در دامنه و درجات پائين شيعيان و افرادى از بزهكاران كه هنوز حساب آنها يكسره نشده و حكم آنها صادر نشده است. هر بزرگى با امت تكليف معين نشده خود بر روى اعراف است.
البته مقام بالاى اعراف، مقامى است بسيار رفيع و بسيار منيع كه دست كسى بدان نرسد و شاهپر بال بلندپرواز هيچ طائرى قصد عبور از آنرا نكند، زيرا آن مقام اختصاص به كسانى دارد كه هم بر بهشت و هم بر دوزخ حاكمند و هم بر بهشتيان و هم بر جهنميان مُسَيطر و مسلط هستند. آنان در چنين افق مبين و مقام ارجمندى وقوف دارند، همه را با علائم و نشانه ها می شناسند و درجه و مقام هر يك از بهشتی ها را در مراتب هشتگانه آن معين می كنند و دركات و مراتب هفتگانه دوزخ را مي دانند و دوزخيان را در آن محلها توزيع مى نمايند.
و اين روايات همگى تطابق دارد با مفاد آياتى كه ذكر شد، زيرا در آيات هم رجال اعراف را با مشخصاتى بيان فرموده است كه غير از مقربان درگاه حضرت احديت و پيشوايان اهل بيت(ع) كسى چنين مقامى را ندارد و نيز در آيات همان طور كه ديديم، حال دسته اى را بيان مي كند كه هنوز داخل بهشت نشده و اميد دخول در آن را دارند.
مقام حضرت زهرا(س) در اعراف
ولى در اينجا يك نكته بايد ذكر شود و آن اين است كه مقام حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا(س) كجاست؟ آيا آن هم بر اعراف است و يا در مراتب و درجات پائينتر؟ هيچ شكى نيست كه آن مقام مقدس نيز در طراز مقام فرزندانش از پيشوايان و ائمه اهل بيت(ع) است و علت آنكه در اين روايات تصريح به وقوف آن حضرت بر اعراف نشده است به جهت آن است كه ضعفاء عقول حقيقتاً اعراف را كوهى مثلا به مثابه جبال دنيا تخيل مىكنند و بنابراين صعود آن مخدره بر فراز كوه و تل، منافى مقام حيا و عصمت است!
كما اينكه در بعضى از روايات سابقاً داشتيم كه با آنكه حال آن بى بى در محشر و سائر مشاهد با ائمه (ع) يكسان است و با آنكه آن مخدره نيز بر بالين هر شخص محتضر هنگام مرگ حاضر مىشود، ولى در روايات احتِراماً لِجَلالها نامشان را نبرده اند و مخصوصاً در روايات ذكر شده كه برده نشدن نام به علت قصور ادراك و فهم عامه است.
زيرا آنان نمی دانند كه در مقام عالى اعراف كه از بهشت عالى تر است و حجاب اقرب است، عنوان انوثيت در مقابل ذكوريت نيست؛ همه اين عناوين برداشته مىشود، اين عناوين متعلق به پائين اعراف و متعلّق به بهشت و دوزخ است و لذا نام مقدس آن بى بى منطوى در عنوان رجال آمده است در اين آيه مباركه: وَ عَلَى الاعْرَافِ رِجَالٌ.
همچنان كه بدون شبهه نام آن بى بى منطوى در عنوان رجال است در آيه مباركه نور: فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ و يُسَبِّحُ لَهُ و فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الاصَالِ* رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَرَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَهِ وَ إِقَامِ الصَّلَوةِ وَ إِيتَآءِ الزَّكَوةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الأبْصرُ. [آيه 36 و 37، از سوره 24: النّور]
«در خانه هاdى كه خدا رخصت داده است كه رفعت يابد و نام او در آنجاها برده شود، تسبيح خدا را مى نمايند در صبحگاه و شبانگاه مردانى كه هيچ كسب و تجارتى آنان را غافل نمي دارد از ياد خدا و نه از hقامه نماز و نه از دادن زكوة و از روزى كه دلها و چشمها از آن روز در وحشت و اضطراب است در واهمه و دهشت هستند.»
بارى، مجال ضيق است كه در اين باره قدرى بيان و قلم را گسترده داريم، تا اخلّاء روحانى و برادران ايمانى بدانند كه مقام و درجه اين زن كه افتخار هزاران پيغمبر و امام، و شفيعه صديقان و شهيدان و پيامبران اولوالعزم است، تا چه حد و چه غايت است! او سر رسول الله(ص) است، او جوهره و سلاله نبوت است كه رسول خدا دست او را مى بوسيد و بر جاى خودش مى نشاند و پيوسته در بيتش مي رفت و هر وقت از سفر و غزوه مراجعت می كرد، اول به ديدن او در خانه او می رفت.
صلوات محي الدين بر حضرت صديقه كبرى(س)
صلوات اللَهِ و ملآئِكَتهِ و حَملَةِ عَرشهِ وَ جَميعِ خَلقهِ مِن أَرضهِ و سمآئِهِ عَلَى الْجَوهَرةِ القُدسيَّةِ فى تَعَيُّنِ الإنسيّةِ. صورةِ النَّفسِ الكُلّيَّةِ، جَوادِ العالَمِ العَقليّةِ، بَضعَةِ الحَقيقةِ النَّبَويَّةِ، مَطلَعِ الانوارِ الْعَلَويَّةِ، عَينِ عُيونِ الاسرارِ الفاطِميَّةِ. النّاجيةِ المُنجيَةِ لِمُحبّيها عَن النّارِ. ثَمَرةِ شجَرةِ اليقينِ، سَيِّدَةِ نِسآءِ العالَمينِ. المَعروفَةِ بِالقَدرِ، المَجهولَةِ بِالقَبرِ. قُرَّةِ عَينِ الرَّسولِ، الزَّهرآءِ البَتولِ؛ عَليها الصَّلَوةُ وَ السَّلامُ.
«درود و تحيات بى شائبه خداوند و فرشتگان او و حاملين عرش او و جميع عالم آفرينش او از زمينى او و آسمانى او بر آن پاكيزه گوهر قدس باد كه با تجرّد قدسيه در هيئت انسيه عالم بشريت را زينت داده است. آن حقيقت طاهره خود صورت نفس كلى و بخشنده و نيروآورنده عالم عقلى است. پاره اى از حقيقت احمدى و مَطلَع و مَشرق انوار علوى است و اصل و منبع سرچشمههاى اسرار مكنونه فاطمى است. رستگار و آزادكننده محبين خود از آتش است و جوهره ثمره درخت معرفت و يقين و بزرگ بانوى بانوان عالمين. قدرش معلوم و معروف و قبرش پنهان و مجهول است. نور ديده رسول الله و نام گرامى و لقب سامىاش فاطمه زهراء و بتول عذراء است؛ كه درود و سلام خدا بر او باد».
اشعار مرحوم كمپانى درباره آن حضرت
أُمُّ أئِمَّةِ العُقولِ الغُرِّ بَل امُّ أبيها و هوَ عِلَّةُ الْعِلَلْ
روحُ النَّبىِّ فى عظيمِ المَنزِلَه و فى الكِفآءِ كُفوُ مَن لا كُفوَ لَه
تَمَثَّلَتْ رَقيقَةَ الوجود لطيفَةٌ جَلَّتْ عَن الشُّهودِ
تَطَوَّرَتْ فى أفْضَلِ الاطوارِ نَتيجَةُ الادوارِ و الاكوارِ
تَصَوَّرَتْ حَقيقَةُ الكَمالِ بِصورةٍ بديعةِ الجمالِ
فَإنَّها الحَورآءُ فى النُّزولِ و فى الصُّعودِ مِحوَرُ العُقولِ
يُمَثِّلُ الوُجوبَ فى الإمكانِ عَيانُها بِأحسَنِ البَيانِ
فَإنَّها قُطبُ رَحَى الوُجودِ فى قَوسَىِ النُّزولِ و الصُّعودِ
و لَيسَ فى مُحيطِ تِلكَ الدّآئِرَه مَدارُها الاعظَمُ إلّا الطّاهِرَه
«او مادر امامان عقول روشن و درخشان است، بلكه مادر پدر خودش است، در حالي كه آن پدر علّت العلل است.او در ارزندگى مقام، روح پيامبر است. و در همسرى و همتائى همتاى كسى است كه همتا ندارد. او در ظرائف و رقائق وجود، متمثّل گرديده است، و لطيفه اى است كه از مقام شهود و ادراك بسى بالاتر است. او در با فضيلتترين اطوار، صورت گرفته است، و نتيجه و خلاصه ادوار و اكوار است. حقيقت كمال در بى سابقهترين صورت زيباى خود شكل گرفته است. او در عالم نزول، حوراء است و در مراتب صعود، محور عقلها و انديشه ها. او با واقع و عيان خود، به احسن بيان و بيّنه، عالَمِ وجوب را در عالم امكان تمثيل كرده است. او قطب آسياى عالم وجود است، چه در قوس نزول و چه در قوس صعود. آرى! در محيط اين دائره نزول و صعود، مدار اعظم و اوسعى غير از فاطمه طاهره نيست.»
البته مقام بالاى اعراف، مقامى است بسيار رفيع و بسيار منيع كه دست كسى بدان نرسد و شاهپر بال بلندپرواز هيچ طائرى قصد عبور از آنرا نكند، زيرا آن مقام اختصاص به كسانى دارد كه هم بر بهشت و هم بر دوزخ حاكمند و هم بر بهشتيان و هم بر جهنميان مُسَيطر و مسلط هستند. آنان در چنين افق مبين و مقام ارجمندى وقوف دارند، همه را با علائم و نشانه ها می شناسند و درجه و مقام هر يك از بهشتی ها را در مراتب هشتگانه آن معين می كنند و دركات و مراتب هفتگانه دوزخ را مي دانند و دوزخيان را در آن محلها توزيع مى نمايند.
و اين روايات همگى تطابق دارد با مفاد آياتى كه ذكر شد، زيرا در آيات هم رجال اعراف را با مشخصاتى بيان فرموده است كه غير از مقربان درگاه حضرت احديت و پيشوايان اهل بيت(ع) كسى چنين مقامى را ندارد و نيز در آيات همان طور كه ديديم، حال دسته اى را بيان مي كند كه هنوز داخل بهشت نشده و اميد دخول در آن را دارند.
مقام حضرت زهرا(س) در اعراف
ولى در اينجا يك نكته بايد ذكر شود و آن اين است كه مقام حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا(س) كجاست؟ آيا آن هم بر اعراف است و يا در مراتب و درجات پائينتر؟ هيچ شكى نيست كه آن مقام مقدس نيز در طراز مقام فرزندانش از پيشوايان و ائمه اهل بيت(ع) است و علت آنكه در اين روايات تصريح به وقوف آن حضرت بر اعراف نشده است به جهت آن است كه ضعفاء عقول حقيقتاً اعراف را كوهى مثلا به مثابه جبال دنيا تخيل مىكنند و بنابراين صعود آن مخدره بر فراز كوه و تل، منافى مقام حيا و عصمت است!
كما اينكه در بعضى از روايات سابقاً داشتيم كه با آنكه حال آن بى بى در محشر و سائر مشاهد با ائمه (ع) يكسان است و با آنكه آن مخدره نيز بر بالين هر شخص محتضر هنگام مرگ حاضر مىشود، ولى در روايات احتِراماً لِجَلالها نامشان را نبرده اند و مخصوصاً در روايات ذكر شده كه برده نشدن نام به علت قصور ادراك و فهم عامه است.
زيرا آنان نمی دانند كه در مقام عالى اعراف كه از بهشت عالى تر است و حجاب اقرب است، عنوان انوثيت در مقابل ذكوريت نيست؛ همه اين عناوين برداشته مىشود، اين عناوين متعلق به پائين اعراف و متعلّق به بهشت و دوزخ است و لذا نام مقدس آن بى بى منطوى در عنوان رجال آمده است در اين آيه مباركه: وَ عَلَى الاعْرَافِ رِجَالٌ.
همچنان كه بدون شبهه نام آن بى بى منطوى در عنوان رجال است در آيه مباركه نور: فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ و يُسَبِّحُ لَهُ و فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الاصَالِ* رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَرَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَهِ وَ إِقَامِ الصَّلَوةِ وَ إِيتَآءِ الزَّكَوةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الأبْصرُ. [آيه 36 و 37، از سوره 24: النّور]
«در خانه هاdى كه خدا رخصت داده است كه رفعت يابد و نام او در آنجاها برده شود، تسبيح خدا را مى نمايند در صبحگاه و شبانگاه مردانى كه هيچ كسب و تجارتى آنان را غافل نمي دارد از ياد خدا و نه از hقامه نماز و نه از دادن زكوة و از روزى كه دلها و چشمها از آن روز در وحشت و اضطراب است در واهمه و دهشت هستند.»
بارى، مجال ضيق است كه در اين باره قدرى بيان و قلم را گسترده داريم، تا اخلّاء روحانى و برادران ايمانى بدانند كه مقام و درجه اين زن كه افتخار هزاران پيغمبر و امام، و شفيعه صديقان و شهيدان و پيامبران اولوالعزم است، تا چه حد و چه غايت است! او سر رسول الله(ص) است، او جوهره و سلاله نبوت است كه رسول خدا دست او را مى بوسيد و بر جاى خودش مى نشاند و پيوسته در بيتش مي رفت و هر وقت از سفر و غزوه مراجعت می كرد، اول به ديدن او در خانه او می رفت.
صلوات محي الدين بر حضرت صديقه كبرى(س)
صلوات اللَهِ و ملآئِكَتهِ و حَملَةِ عَرشهِ وَ جَميعِ خَلقهِ مِن أَرضهِ و سمآئِهِ عَلَى الْجَوهَرةِ القُدسيَّةِ فى تَعَيُّنِ الإنسيّةِ. صورةِ النَّفسِ الكُلّيَّةِ، جَوادِ العالَمِ العَقليّةِ، بَضعَةِ الحَقيقةِ النَّبَويَّةِ، مَطلَعِ الانوارِ الْعَلَويَّةِ، عَينِ عُيونِ الاسرارِ الفاطِميَّةِ. النّاجيةِ المُنجيَةِ لِمُحبّيها عَن النّارِ. ثَمَرةِ شجَرةِ اليقينِ، سَيِّدَةِ نِسآءِ العالَمينِ. المَعروفَةِ بِالقَدرِ، المَجهولَةِ بِالقَبرِ. قُرَّةِ عَينِ الرَّسولِ، الزَّهرآءِ البَتولِ؛ عَليها الصَّلَوةُ وَ السَّلامُ.
«درود و تحيات بى شائبه خداوند و فرشتگان او و حاملين عرش او و جميع عالم آفرينش او از زمينى او و آسمانى او بر آن پاكيزه گوهر قدس باد كه با تجرّد قدسيه در هيئت انسيه عالم بشريت را زينت داده است. آن حقيقت طاهره خود صورت نفس كلى و بخشنده و نيروآورنده عالم عقلى است. پاره اى از حقيقت احمدى و مَطلَع و مَشرق انوار علوى است و اصل و منبع سرچشمههاى اسرار مكنونه فاطمى است. رستگار و آزادكننده محبين خود از آتش است و جوهره ثمره درخت معرفت و يقين و بزرگ بانوى بانوان عالمين. قدرش معلوم و معروف و قبرش پنهان و مجهول است. نور ديده رسول الله و نام گرامى و لقب سامىاش فاطمه زهراء و بتول عذراء است؛ كه درود و سلام خدا بر او باد».
اشعار مرحوم كمپانى درباره آن حضرت
أُمُّ أئِمَّةِ العُقولِ الغُرِّ بَل امُّ أبيها و هوَ عِلَّةُ الْعِلَلْ
روحُ النَّبىِّ فى عظيمِ المَنزِلَه و فى الكِفآءِ كُفوُ مَن لا كُفوَ لَه
تَمَثَّلَتْ رَقيقَةَ الوجود لطيفَةٌ جَلَّتْ عَن الشُّهودِ
تَطَوَّرَتْ فى أفْضَلِ الاطوارِ نَتيجَةُ الادوارِ و الاكوارِ
تَصَوَّرَتْ حَقيقَةُ الكَمالِ بِصورةٍ بديعةِ الجمالِ
فَإنَّها الحَورآءُ فى النُّزولِ و فى الصُّعودِ مِحوَرُ العُقولِ
يُمَثِّلُ الوُجوبَ فى الإمكانِ عَيانُها بِأحسَنِ البَيانِ
فَإنَّها قُطبُ رَحَى الوُجودِ فى قَوسَىِ النُّزولِ و الصُّعودِ
و لَيسَ فى مُحيطِ تِلكَ الدّآئِرَه مَدارُها الاعظَمُ إلّا الطّاهِرَه
«او مادر امامان عقول روشن و درخشان است، بلكه مادر پدر خودش است، در حالي كه آن پدر علّت العلل است.او در ارزندگى مقام، روح پيامبر است. و در همسرى و همتائى همتاى كسى است كه همتا ندارد. او در ظرائف و رقائق وجود، متمثّل گرديده است، و لطيفه اى است كه از مقام شهود و ادراك بسى بالاتر است. او در با فضيلتترين اطوار، صورت گرفته است، و نتيجه و خلاصه ادوار و اكوار است. حقيقت كمال در بى سابقهترين صورت زيباى خود شكل گرفته است. او در عالم نزول، حوراء است و در مراتب صعود، محور عقلها و انديشه ها. او با واقع و عيان خود، به احسن بيان و بيّنه، عالَمِ وجوب را در عالم امكان تمثيل كرده است. او قطب آسياى عالم وجود است، چه در قوس نزول و چه در قوس صعود. آرى! در محيط اين دائره نزول و صعود، مدار اعظم و اوسعى غير از فاطمه طاهره نيست.»